خانه عناوین مطالب تماس با من

افسانه ۱۹۸۲

افسانه ۱۹۸۲

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • فاصله ها
  • محمد نوری
  • سالگرد خسرو شکیبایی
  • استاد فتوشاپ
  • نادره
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • دلم گرفته است
  • پارک پاییزی
  • کوچه های خراسان
  • یک عصر پاییزی
  • به یاد شکیبایی عزیزم
  • هذیان دل
  • [ بدون عنوان ]
  • عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

بایگانی

  • مرداد 1389 2
  • تیر 1389 1
  • اردیبهشت 1389 2
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 1
  • آبان 1387 3
  • مرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 10
  • دی 1386 26
  • آذر 1386 13
  • مهر 1386 1
  • شهریور 1386 1

آمار : 54649 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • آدم برفی ها یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 00:32
    هر روز هوا سردتر از روز قبل می شه و بارش برف شدید تر ولی چیزی که این روزها را خیلی جذاب می کنه وجود آم برفی ها است که با انواع و اقسام مختلف از مرد و زن گرفته تا جوان و پیر حتی بعضی هاشون اسم هم دارند و هر روز هم به تعدادشون اضافه می شه وقتی این گروه آدمهای برفی رو می بینم یاد کارتن سرزمین آدم برفی ها می افتم که وقتی...
  • سرمای زمستون جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 23:27
    امروز رفتم زدم از خونه بیرون تا شهر برفی را نگاه کنم تا شاید کمی دلم باز بشه آخه عجیب دلم گرفته نمی دونم تو هم مثل منی یا نه من همیشه وقتی آسمون ابری میشه دلم می گیره این چند روزه هم که مرتب برف اومده اول می خواستم با ماشین برم ولی بعد منصرف شدم فکر کردم اگه پیاده برم بهتره چون به همه چیز نزدیک ترم. به هر کسی که گفتم...
  • ما گوشه نشینان خرابات الستیم جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 17:06
    ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است شوینده آلایش هر بود و نبود است بی زیبق و گوگرد که اصل زر کانی است مفتاح در گنج طلا خانه ی جود است بی گردش خورشید کم و بیش حرارت کان زر کز او هر چه فراز است و فرود است قرعی نه وانیقی و حلی و نه عقدی در بوته گداز زر و نه نار و نه دود است سیماب بر او عقد وفا بسته بر آتش از هر دو عجب...
  • یک روز برفی جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 01:03
    برف همه جا را پر کرده روی زمین سفید سفید شده فکر کنم حدود ۱ متری باشه بیا ببین چقدر قشنگ شده همه جاچرا بیخود میگن زمستون فصل مرده است؟ انگار زمین عروس شده یه لباس بلند سفید تنشه خیلی با شکوه پا شو دیگه چیه؟ فکر می کنی دارم شوخی می کنم؟ آخه به قیافه ی حیرت زدم میاد بخوام شوخی کنم من که خودت می دونی هر وقت بخوام دروغ...
  • شرح پریشانی چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 23:21
    دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سرو سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نگفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم کس در آن...
  • نقدی بر طنز چارخونه چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 00:20
    طنز چارخونه هم تمام شد درباره ی این سریال چگونه می اندیشید؟ من وقتی این سریال شروع شد با خود گفتم حتما سریال خوبی خواهد شد چون فضایی خانوادگی بود و شخصیتها هم شخصیتهایی از بین مردم بودند. شخصیت حامد که آنرا رضا شفیعی جم بازی می کرد شخصیتی حدید بود در سریالهایی طنز و شخصیتی ملموس بود برای هر خانواده ای. بقیه شخصیتها هم...
  • شعری از خیام یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 23:47
    گر آمدنم به من بدی کی بدمی ور نیست شدن به من بدی کی شدمی آن به نه بدی که اندر این دیر خراب نه آمدمی نه شدمی نه بدمی خیام
  • فروغ فرخ زاد یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 01:11
    ۸۳ سال پیش در ۱۵ دی ماه ۱۳۱۳ در خانواده ای متوسط در تهران دختری پای بجهان هستی گذاشت که پر از شور و شعف بود پر از مهرباتی بود در چشمهایش می شد صداقت را حس کرد در دستهایش پر مهرش که بی محابا نثار دردمندان می کرد می شد بوی انسانیت را چشید فروغ در سالهای حیات ما نبود ولی شعرهایش و خاطراتش و فیلمهایش و نسل قبل از او...
  • درباره اثرات خواندن کتاب شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 00:49
    بی شک مردانی که نسبت به خواندن داستانها بی اعتنا هستند و این کار را فقط ئر خور بانوان بیکار می شمارند٬ اگر این أصار را مطالعه می کنند٬ بی شک دوستان٬ همسرانبهتر و پدرانی بهتر و شایسته تر می شوند. کاش این قبیل اشخاص کمی از اوقات خود را به جای ورزش و بازی صرف مطالعه ی داستان می کردند. مگ دوگال البته الان دیگه زنها هم...
  • جایزه نوبل جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 02:00
    جایزه نوبل واژه ای آشنا برای همه ماست٬ بارها شنیده ایم که نویسنده ی مشهوری موفق به کسب جایزه نوبل شد٬ و یا شیمیدان جسوری جایزه نوبل را ربود. ولی شاید کمتر کسی درباره تاریخچه جایزه نوبل بداند. بداند نوبل که بود و چه چیزی باعث شد این جایزه بزرگ که هر بزرگی آرزوی بدست آوردنش را دارد بوجود آید. در سال ۱۸۳۳ در شهر استکهلم...
  • ایرانیان قدیم ماههای سال را چه می نامیدند؟ چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 22:22
    همیشه دوست داشتم و دوست دارم که بفهمم در عصری که زندگی می کنم آدمها چقدر با ایرانیان قدیم متفاوت پیدا کردند. امروز توی یک کتاب خوندم که ایرانیان باستان ماههای سال رو چه می نامیدند. به فروردین می گفتند: چمن آرا به اردیبهشت می گفتند: گل آور به خرداد می گفتند: جان پرور به تیر می گفتند: گرما خیز به مرداد می گفنتد: آتش بپز...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 00:30
    امشب در آمریکا و کشورهای اروپایی و برخی از کشورهایی آسیایی سال نو آغاز می شود در بسیاری از این کشورها مردم به خیابانها آمده تا دقایق آخر سال را با هم سپری کنند آنها دستهای هم دیگر را گرفته و ۱۰ ثانیه آخر سال را با صدای بلند از آخر به اول می خوانند ۱۰- ۹- ۸- ۷- ۶- ۵- ۴- ۳- ۲ -۱ و سال نو با تمام غمها و شادیهایش٬...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 17:23
    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نباشد چو علی گرفته باشد سر چشمه ی قضا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را برو ای گدای مسکین در خانه ی علی...
  • سخنانی از بزرگان در مورد ترس شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 00:25
    از مخالفتها نترسید. بادبادک فقط وقتی می تواند بالا رود که با باد مخالف مواجه شود. چرچیل تنها چیزی که باید از او ترسید خود ترس است. امرسون به همان کاری دست بزنید که از آن می ترسید. بدین ترتیب مرگ ترس قطعی خواهد شد. امرسون
  • شب شیشه ای جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 00:52
    این کیه که قد آینه عکسشو زدن به دیوار چقر شبیه من نیست نه خدایا منم انگار اگه این منم که ما رو چه به این همه اشاره با کی اشتباه گرفتی من نه ماهم نه ستاره چشمتو رو آینه وا کن واسه ماه ستاره کم نیست اون که آرزوش و داری حتی قد خودتم نیست نمی دونم خیلی از ما نقشمون تو قصه چی بود؟ اگه رو میشد دلامون اگه این شب شیشه ای بود...
  • جملاتی از بزرگان چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 23:18
    از موفقیت وحشت دارم. موفق شدن به منزله اتمام کار انسان است. من تحولی دایمی را دوست دارم. نه آن حالتی که انسان هدفش را پشت سر گذاشته باشد و در پیش روی٬ چیزی برای رسیدن نداشته باشد. برنارد شاو اگر موفقیت در اولین گام نصیب ما می شد٬ دیگر سعی و عمل معنی نداشت. مترلینگ مردم خود را با هر چیز خسته می کنند٬ مگر با تفکر و...
  • پروانه و شمع سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 23:46
    اتفاق افتاد دوشم صحبت پروانه ای خویشتن می سوخت شمع تا فروزد خانه ای در شگفت افتادم از پروانه و کردار شمع خویش را دیدم میان مستی و دیوانه ای آن یکی از اشتیاق یار آتش می گرفت وان دگر می سوخت با یک خنده مستانه ای گفتم ای پروانه جان خویش در آتش مسوز ترک عشق و عاشقی کن با چنین فتانه ای گفت جان باید فدای قامت جانان نمود نقد...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 23:31
    من شاعر نیستم٬ اما شاعران و شعرهایشان را می ستایم. من نویسنده نیستم٬ اما در لابلای کتابها و قصه ها گمشده ام.
  • بعد ها دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 21:03
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فراخواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها٬ دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از...
  • مهتاب یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 23:28
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
  • آدمها یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 00:11
    بیشتر اوقات به تفاوتهام با آدمهای دیگه فکر می کنم فکر می کنم شاید مطالق به این دنیا و آدمهاش نباشم شاید روز بدنیا اومدن من زمان با سرعت سپری شده و من رو به این زمان رسونده چون واقعا آمهای این دوره زمونه با من بیگانه هستن افکار و تمایلاتشون واسم مضحک و خنده داره دلتنگی هاشون مسخرست آدمهای این دوره زمونه با خریدن یک...
  • شب یلدا شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 00:55
    امشب شب یلدا است٬ یلدا یعنی میلاد٬ تولد و شب یلدا یعنی شب تولد٬ شب تولد خورشید ایرانیان باستان این شب را شب تولد الهه مهر یا میترا می پنداشتند٬ و به همین دلیل این شب را جشن می گرفتند و گرد آتش جمع می شدند و شادمانه به رقص و پایکوبی می پرادختند٬ آن گاه سفره ای رنگین می انداختند و در آن انواع میوه های رنگین از جمله...
  • ابیاتی از هوشنگ شفا در بیان زندگی جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 02:37
    زندگی یعنی٬ تکاپو زندگی یعنی٬ هیاهو زندگی یعنی٬ شب نو٬ روز نو٬ اندیشه نو زندگی یعنی٬ غم نو٬ حسرت نو٬ پیشه نو زندگی بایست در پیچ و خم راهش زالوان حوادث رنگ بپذیرد زندگی بایست یک دم٬ یک نفس حتی زجنبش وانماند گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد زندگانی همچو آب است آب اگر راکد بماند چهره اش افسرده خواهد گشت و بوی گند می...
  • احمد شاملو پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 00:42
    وقتی بچه بودیم پشت پنجره اتاق خوابمون دانه های بارون را می دیدیم و با صدای بلند می خوندیم: بارون میاد جرجر٬ گم شده راه بندر ساحل شب چه دوره٬ آبش سیاه و شوره ای خدا کشتی بفرست٬ آتیش بهشتی بفرست جاده کهکشون کو٬ زهره آسمون کو چراغ زهره سرده٬ تو سیاها می گرده ای خدا روشنش کن٬ فانوس راه منش کن گم شده راه بندر٬ بارون میاد...
  • شاد بودن و شاد کردن چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 00:54
    وقتی به هم می رسیم انتقاد کردن هامون هم شروع می شه یاد گرفتیم فقط عیبهای هم رو بینیم انگار و چشمهامون رو روی خوبی ها ببندیم. غافل از اینکه بسیاری از شاعران و فیلسوفان بزرگ در مورد شاد کردن و شاد بودن سخنها گفته اند از جمله ابو سعید ابوالخیر گفته: شاد بودن هنر است٬ شاد کردن هنری والاتر٬ اما٬ بی غمی٬ درد بزرگی است که از...
  • گل گلدون من دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 00:23
    گل گلدون من شکسته در باد تو بیا تا دلم نکرده فریاد گل شبو دیگه شب بو نمی ده کی گل شب بو رو از شاخه چیده گوشه ی آسمون٬ پر رنگین کمون من مث تاریکی٬ تو مثل مهتاب اگه باد از سر زلف نو نگذره من می رم گم می شم تو جنگل خواب گل گلدون من٬ ماه ایوون من از تو تنها شدم٬ چو ماهی ازآب گل هر آرزو٬ رفته از رنگ و بو من شدم رودخونه٬...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 00:23
    به او نگاه کنید با قامتی خمیده و دلی پر از یاس به چه می اندیشد؟ به جوانی از دست رفته اش یا به سالهایی که پیش رو دارد؟ افکارش بسان ساعتی گاه در روزهای مسرت بار گذشته گاه در غمهای حزن انگیز گذشته طی طریق می کنند و گاهی هم برای لحظه ای به زمان حال می آیند افکارش با گذر ایام گرد فراموشی نگرفته اند. شاید تا چند ساعتی دیگر...
  • سخنانی نغز شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 00:39
    آدمی که هیچ قدمی پیش نمی گذارد٬ و مرتب در ساحل ایستاده تا کشتی پیدا شود و او را ببرد٬ هرگز به کشتی نخواهد رسید٬ زیرا از کجا معلوم است که کشتی قبلا نیامده و نرفته باشد. برنارد شاو زندگی بر دو نیمه است٬ نیمه اول به امید نیمه دوم می گذرد و نیمه دوم به حسرت نیمه اول.
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 01:12
    امروز بعد از مدتها رفتم سراغ کتابهای دوره نوجوانی ام که از مدتها قبل طوی یک کارتن بزرگ کنار کارتن های دیگه کتاب هام جا داده شده یک قسمتش مربوط به کتابهای تست قلم چی و قسمت دیگه اش مربوط به جزوها و کتابهای درسی و قسمتی هم شامل کتابهای متفرقه بود یادمه چند سال پیش که دانشگاه قبول شدم خواهرم میگفت اینا رو بندازشون دور...
  • حافظ پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 00:01
    زیر درخت بلند قامت و سالخورده سرو نشسته بودم بر روی پارچه ای قلمکار در سفالین کاسه ای به رنگ آبی آسمان دانه هایی قرمز انار خودنمایی می کند همیشه عاشق ضروف سفالین بوده ام از بچگی اشعاری از حافظ را می خواندم حافظ شاعر همدلی است هم لحظات شادمان را با اشعار نغزش می گذارنیم و هم در غمها برای تسکین به سراغش می رویم گویی...
  • 67
  • 1
  • صفحه 2
  • 3