خانه عناوین مطالب تماس با من

افسانه ۱۹۸۲

افسانه ۱۹۸۲

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • فاصله ها
  • محمد نوری
  • سالگرد خسرو شکیبایی
  • استاد فتوشاپ
  • نادره
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • دلم گرفته است
  • پارک پاییزی
  • کوچه های خراسان
  • یک عصر پاییزی
  • به یاد شکیبایی عزیزم
  • هذیان دل
  • [ بدون عنوان ]
  • عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

بایگانی

  • مرداد 1389 2
  • تیر 1389 1
  • اردیبهشت 1389 2
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 1
  • آبان 1387 3
  • مرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 10
  • دی 1386 26
  • آذر 1386 13
  • مهر 1386 1
  • شهریور 1386 1

آمار : 54680 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • فاصله ها یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 00:26
    سریال فاصله ها که هر شب پخش می شه.موضوعی تکراری داره که آقای سهیلی زاده قبلا در سریال دلنوازان به اون اشاره کرده بودند. در آنجا هم با خانواده ای مذهبی آشنا می شویم که پسرشان عاشق یک دختر منفی می شود به اسم یلدا درست مثل بیتا در این سریال ولی با این تفاوت که آدم دلش برای یلدا می سوخت ولی برای بیتا نه. خوب آخر سریال هم...
  • محمد نوری دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 21:24
    گل من چشم دلم از تو روشن شکفتی زیبا تر از گل به گلشن نشستی چون لاله در باغ هستی تویی تو بهانه ی هستی من دور از هر بلای خزانی بمانی با شور و نشاط جوانی بمانی گل باشی که در جمع یاران نشینی در عالم بجز روی شادی نبینی شنبه شب محمد نوری خواننده خوش صدا و محبوب ما و نسل گذشته ما که سبکی نوین در خوانندگی ایجاد کرد وفات یافت....
  • سالگرد خسرو شکیبایی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 18:01
    دیروز ۲۸ تیر ۱۳۸۹ دومین سالگرد شکیبایی عزیز بود. که دیگر نه تلویزیون و نه روزنامه ها مطلبی در موردش ذکر نکردند. آیا ما به همین زودی آن انسان والا را فراموش کردیم؟ کسی که هنوز هم صدای پر مهرش را از پس تمام آسمان خراشها و هیاهوی انسانها می توانیم بشنویم. و چهره مهربانش را به یاد بیاوریم. بعد از مدتها به سراغ قفسه ی کا...
  • استاد فتوشاپ پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 19:30
    امروز عصر کلاس فتوشاپ داشتم ولی استادم کلی حالم رو گرفت. اگه بگم متین ترین و با شخصیت ترین فرد کلاسم بی راه نگفتم ولی وقتی ازش سوال کردم جلسه دیگه کلاسمون عملی هست یا نه؟ با لحن خیلی بدی گفت اگه عملی باشه می خوای نیایی فکر کن عملیه. همه ی بچه ها هم خندیدن . واقعا نمی دونم چرا اینطور جوابمو داد؟ در صورتیکه توی کلاس بچه...
  • نادره یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 01:07
    نادره عزیز و مهربان و زیبای ایران هم در گذشت امشب در برنامه دو قدم مانده به صبح با داود رشیدی از او سخن گفته شد. او که واقعا نادره دوران ما بود.یادش بخیر و روانش شاد. و شعر ها با صدای مرحوم خسرو شکیبایی نازنین بود. و من بازهم با شنیدن صدای دلنشینش چشمهایم اشکبار شد.و فکر کردم که چه خوب می شد اگر قسمتهایی از مجموعه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1388 13:35
    رقص این چلچله ها وین همه آوا و نما همه گویند: که از راه رسیدست بهار کاروان گل و زیبایی و شادی در راه سخت در جلگه پر برف دویده ست بهار عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار ارمغانی ست که هر سال به ایثار و نثار مهربانانه سر راه تو چیده ست بهار در آستانه فرا رسیدن سال نو هستیم و...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 08:04
    امروز ۲ اسفند هست و من بلاخره تصمیم گرفتم رژیم بگیرم و لاغر بشم. فکر کن یک ما مونده به عید و من تازه این تصمیم رو گرفتم ولی من می خوام حتی در عید هم به این تصمیم عمل کنم البته تا حالا از این تصمیم ها زیاد گرفتم ولی وسطش ادامه ندادم. ولی این دفعه فرق می کنه تمام سعی ام رو می کنم. چون دیروز توی مجله ی خانواده سبز یه...
  • دلم گرفته است جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 17:46
    اتاق خلوت پاکی است. برای فکر٬ چه ابعاد ساده ای دارد دلم گرفته است. دلم عجیب گرفته است. امروز مهمان داشتبم فکرشو بکنید جمعیتی حدود ۲۰ نفر از صبح ساعت ۷ تا ۱۲ داشتم کمک می کردم واسه این مهمونی ساعت ۱ همه مهمونا آمدن پر از شلوغی و حرف هیچ کسی منو ندید با من حرف نزد ساعت ۴ هم رفتن حتما رفتن گردش یه سری با دوست پسراشون یک...
  • پارک پاییزی سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 22:01
    هوا سرد بود دختر بچه ای شش٬ هفت ساله نشسته بود روی تاب و تاب می خورد با هر تابی موهای بلند و طلایی رنگش در هوا پخش می شدند و دوباره روی ژاکت سبز رنگش فرود می آمدند درست مثل برگهایی زیبا و رنگارنگ پاییزی که از درختهای تنومند و کهن به چمن های سبز رنگ پارک می ریختند پارک تنهایی تنها بود فقط اون و خواهرش تنها مهمانهاش...
  • کوچه های خراسان دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 22:16
    چشمه های خروشان تو را می شناسند موجهای پریشان تو را می شناسند پرسش تشنگی را تو آبی٬ جوابی ریگهای بیابان تو را می شناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می شناسند از نشابور بر موجی از لا گذشتی ای که امواج طوفان تو را می شناسد اینک ای خوب فصل غریبی سرآمد چون تمام غریبان تو را می شناسد کاش من هم...
  • یک عصر پاییزی یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 20:11
    اتاق گرم بود اونقدر گرم که اگه از پنجره ی کیپ شده به بیرون نگاه نمی کردی و نمی دیدی که برگهایی زرد و نارنجی درختها تمام حیاط رو فرش کردن وخداوند زیباترین و عاشقانه ترین فصلش رو به بنده هاش هدیه کرده فکر می کردی هنوز فصل گرم تابستونه. مهتاب یه گوشه ی اتاق نشسته بود و عروسکش رو روی پاهاش گذاشته بود و واسش لالایی می خوند...
  • به یاد شکیبایی عزیزم چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 21:40
    فکرش را هم نمی کردم که روزی با این حقیقت تلخ مواجه شوم که مرگ محبوبم را بروباید صبح روز شنبه بود و من طبق معمول شنبه ها برای خرید بازار کار به باجه ی روزنامه فروشی رفته بودم که دیدم بر روی تمام روزنامه تصویر خسرو شکیبایی است و نوشته هایی هراس آور که هیچ انسانی دوست نداشت باورش کند و من نیز چون هزاران انسان دیگر نمی...
  • هذیان دل دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 21:17
    سریال ۲۴ قسمتی شهریار هم جمعه ی گذشته به پایان رسید سر گذشت بزرگ مردی که به واسطه ی عشق مجازی (ثریا) اشعار نغزی سرود که به دل هر انسانی می نشیند و بعد به عشقی بالاتر هم رسید. یکی از زیبا ترین شعرهای شهریار هذیان دل است که در آن زندگی خود را به نوعی به تصویر می کشد من قسمتی از این شعر زیبا را در اینجا می نویسم. باشد که...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 00:15
    کنار سفره ی هفت سین نشسته بودم و مثل هر سال کتاب حافظ شیراز در دستم بود تا موقعه تحویل سال فالی بگیرم و با اشعار زیبای حافظ به استقبال سال نو روم شعری زیبا برایم آمد که با خود گفتم آوردنش در اینجا خالی از لطف نیست باشد که نصیحت این شاعر بزرگ در بقیه هم اثر کند. نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و...
  • عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 00:20
    عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم گردی نستردیم و غباری نفشاندیم دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز از بیدلی او را ز در خانه براندیم هر جا گذری٬ غلغله ی شادی و شور است ما آتش اندوه به آبی نفشاندیم آفاق پر از پیک و پیام است٬ ولی ما پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم واصحاب جوان را نه یکی بوسه...
  • یک جمله یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 10:35
    امروز دوستی واسم یک جمله ی زیبا فرستاد که خیلی من را به فکر وا داشت و آن جمله این بود: بسیاری از شکست خوردگان زندگی مردمانی هستند که هرگز در نیافته اند هنگامی که دست از بلاش کشیده اند چقدر به موفقیت نزدیک بوده اند.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 00:06
    دیروز ۲۴ بهمن سالروز وفات زنی بود که قلبش برای محبت به همه ی انسانها می زد و دست نوازشگرش را بی مهابا نثار همگان می کرد افسوس که در عنفوان جوانی وفات یافت روحش شاد امروز می خواهم قسمتی از معروفترین شعرش را بنویسم. و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یاس ساده و غمناک آسمان و...
  • ولنتاین جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 00:56
    روز ولنتاین که به روز عشاق معروف است دارایی تاریخچه ای بس قدیمی است. سالها پیش در قرن ۱۳ میلادی و در زمان پادشاهی کلادیوس دوم در رم مردی می زیست به نام سنت ولنتاین که کشیش بود و بسیار مهربان و خوش قلب بود در آن سالها کلادیوس دستور داده بود که هیچ سربازی حق ازدواج کردن ندارد چون سربازی که ازدواج کند دیگر نمی تواند خوب...
  • رقص پرواز دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 02:03
    امسال در دهه فجر بعد از سالها شاهد سریالی زیبا و جذاب بودیم به نام رقص پرواز که از شبکه دوم پخش شد و توانست هر شب تعداد بی شماری از پیر تا جوان را جذب خود کند و ما را با خود به دهه ۶۰ ببرد به سالهای جنگ سالهای ترس سالهای شجاعت و استقامت و.... سالهایی که چندان غریب نیست و ما در این سفر به گذشته به این سالهای پر ترس و...
  • یک نوشته ی زیبا شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 23:12
    مرداب برای بدست آوردن یه نیلوفر سالها می خوابه تا آرامش نیلوفر بهم نخوره پس اگه کسی رو دوست داری برای داشتنش حتی شده سالها صبر کن.
  • ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی؟ شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 00:27
    ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی؟ خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی؟ از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال زشت است ای وحشی غزال٬ ما چه زیبا می...
  • دوستی پرندگان با انسان چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 22:58
    زیر سایه ی یک درخت تنومند نشسته ام بر روی چمن های خیس مرطوب رو به روم رودخونه ایست به وسعت زندگی و روش پر از پرنده های زیباست پرندهای پفک خوار! تا حالا دیده بودید این پرنده ها پفک کی خورن درست مثل آدما یک دختر بچه ی ناز و تپلی با موهای بلند و خرمایی شکلش داشت به پرنده ها پفک می داد پفک ها و پرنده ها مجاصرش کرده بودند...
  • کتیبه دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 23:41
    فتاده تخته سنگ آنسوی تر٬ انگار کوهی بود و ما این سو نشسته٬ خسته انبوهی زن و مرد و جوان و پیر همه با یکدگر پیوسته لیک از پای و با زنجیر اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی به سویش می توانستی خزیدن٬ لیک تا آنجایی که رخصت بود تا زنجیر ندانستیم ندایی بود در رویایی خوف و خستگیهامان و یا آوایی از جایی٬ کجا؟ هرگز نپرسیدیم چنین می...
  • برف می بارد٬ برف می بارد یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 23:48
    برف می بارد برف می بارد به روی خار و خاراسنگ کوه ها خاموش دره ها دلتنگ راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟ آنک٬ آنک کلبه ای روشن روی تپه روبه روی من در گشوندم مهربانی...
  • ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 02:44
    ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم ما کشته آن مه رخ شیرین کلاهیم ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم صد شور نهان با ما تاب و تب جان با ما در این سر بی سامان غمهای جهان با ما با ساز و نی با جام می با یاد وی شوری دیگر اندازیم در میکده جان جمع مستان غزلخوانیم همه مستان سر اندازیم سر اندازیم...
  • عشق هم دست به تقدیر شد و کار مرا ساخت پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 02:02
    نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی گرچه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی شرمسار توام ای دیده از این گریه خونین که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی وای از دست تو ای شیوه ی عاشق کش جانان که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی مشکل از گیر تو جان در برم...
  • باز این چه شورش است که در خلق عالم است جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 23:37
    باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام...
  • خوبی لیلی چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 23:57
    به مجنون گفت روزی عیب جویی که پیدا کن به از لیلی نکویی که لیلی گرچه در چشم تو حوری ست به هر جزیی ز حسن او قصوری ست ز حرف عیب جو مجنون برآشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت اگر در دیده مجنون نشینی بغیر از خوبی لیلی نبینی تو کی دانی که لیلی چون نکویی ست کز او چشمت همین بر زلف و رویی ست تو قد بینی و مجنون جلوه ناز تو چشم و...
  • شعری از خیام در بیان روزگار دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 22:21
    یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند ز استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو کخ ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم. خیام
  • یک روز برفی در بازارچه دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 00:03
    برف چند روز متوالییه که داره می باره و هوا هر روز سردتر از روز قبل می شه تویی شهر تردد آدما بخاطر بارش بی وقفه ی برف کم رنگ تر شده و صدایی سر و صدایی بچه ها به گوش نمی رسه صدای آواز پرنده هام قطع شده فقط بارش برفه و برف و برف توی یک بازارچه قدیمی چند تا فروشنده ی مسن با صورتهایی چورک خورده و موهایی سفید کنار آتیش...
  • 67
  • صفحه 1
  • 2
  • 3